ARYA_GRAPH

 آریا گراف ارئه دهنده کلیه خدمات طراحی گرافیک  

خط کوفی بنایی معقلی شعر فردوسی

به نام خداوند جان و خرد

کز این برتر اندیشه بر نگذرد

 

 استفاده از طرح ها با ذکر نام منبع اشکالی ندارد

 

صفحه خط کوفی بنایی معقلی را در برنامه های اینستاگرام و پینترست دنبال کنید. و همراه ما باشید. 

Instagram: @kufic_square

Pinterest: @kufic_square

خط کوفی بنایی معقلی اشعار تک بیتی فردوسی سعدی حافظ مولانا صائب تبریزی و...

خط کوفی بنایی معقلی اشعار فردوسی

به نام خداوند جان و خرد 

کز این برتر اندیشه بر نگذرد 

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

توانا بود هر که دانا بود 

ز دانش دل پیر برنا بود 

به نیکی گرای و میازار کس 

ره رستگاری همین است و بس 

ندانی که ایران نشست من است 

جهان سر به سر زیر دست من است 

 

خط کوفی بنایی معقلی اشعار سعدی 

جهان بر آب نهادست زندگی بر باد 

غلام همت آنمکه دل بر او ننهاد

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد 

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برو

امید هر کسی به نیازی و حاجتی است 

امید ما به رحمت بی منتهای توست 

آنکه هفت اقلیم عالم رانهاد 

هر کسی را هر چه لایق بود داد 

خط کوفی بنایی معقلی اشعار حافظ 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست 

که هر چه برسر ما می رود ارادت اوست 

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش 

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 

من از بیگانگان دیگر ننالم 

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد 

خط کوفی بنایی معقلی اشعار مولانا 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم 

که تا ناگه ز دیگر نمانیم

ای زندگی تن و توانم همه تو 

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو 

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی 

قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا 

یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم 

دویی از خود برون کردم یکی دیدم دو عالم را 

خط کوفی بنایی معقلی اشعار صائب تبریزی 

زمین اصفهان کان نمک شد از شکر خندش 

نگه دار خدا از دیده شور این نمکدان را 

هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست 

هر که را دیدم در آرایش روی خودست 

نیست در دیده ی ما منزلتی دنیا را 

ما نبینیم کسی را که نبیند ما را 

من نه آنم که به تیغ از تو برگردانم روی 

امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله 

خط کوفی بنایی معقلی شعر سعدی 

بنی آدم اعضای یکدیگرند 

که در آفرینش ز یک گوهرند

خط کوفی بنایی معقلی شعر حافظ 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست 

که هر چه برسر ما می رود ارادت اوست 

خط کوفی بنایی معقلی شعر مولانا

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی 

قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا 

خط کوفی بنایی معقلی شعر صائب تبریزی 

هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست 

هر که را دیدم در آرایش روی خودست 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

هنر نزد ایرانیان است و بس 

ندادند شیر ژیان را به کس 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

خط کوفی بنایی معقلی شعر فردوسی 

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

خط کوفی بنایی معقلی شعر سعدی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت 

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  حافظ 

من از بیگانگان دیگر ننالم 

که بامن هر چه کرد آن آشنا کرد 

خط کوفی بنایی معقلی شعر مولانا

یکی جویم یکی گویم دانم یکی خوانم 

دویی از خود برون کردم یکی دیدم دو عالم را 

خط کوفی بنایی معقلی شعر صائب تبریزی 

من نه آنم که به تیغ از تو برگردانم روی 

امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

چو ایران نباشد تن من مباد 

در این بوم و بر زنده یک تن مباد 

خط کوفی بنایی معقلی شعر شهریار

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را 

که به ما سوا فکندی همه سایه هما را 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

توانا بود هر که دانا بود 

ز دانش دل پیر برنا بود

خط کوفی بنایی معقلی شعر  سعدی 

امید هر کسی به نیازی و حاجتی است 

امید ما به رحمت بی منتهای توست

خط کوفی بنایی معقلی شعر حافظ 

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش 

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  مولانا 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم 

که تا ناگه ز دیگر نمانیم

خط کوفی بنایی معقلی شعر  صائب تبریزی 

زمین اصفهان کان نمک شد از شکر خندش 

خدا نگه دار خدا از دیده شور این نمکدان را 

خط کوفی بنایی معقلی شعر فردوسی 

ز گردنده خورشید تا تیره خاک 

دگر باد و آتش همان آب پاک

خط کوفی بنایی معقلی شعر  محتشم کاشانی 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است 

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است 

خط کوفی بنایی معقلی شعر فردوسی 

ندانی که ایران نشست من است 

جهان سر به سر زیر دست من است 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  سعدی 

جهان بر آب نهادست زندگی بر باد 

غلام همت انم که دل بر او ننهاد 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  حافظ 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  مولانا 

ای زندگی تن و توانم همه تو 

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  صائب تبریزی 

نیست در دیده ی ما منزلتی دنیا را

ما نبینیم کسی را که نبیند ما را 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

این حسین کیست که عالم همه  دیوانه ی اوست

این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست

خط کوفی بنایی معقلی  شعر  فردوسی 

به نیکی گرای و میازار کس 

ره رستگاری همین است و بس 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  سعدی 

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد 

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برو

خط کوفی بنایی معقلی شعر  حافظ 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید 

که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

هزار طایفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که قال الامام صادق داشت

خط کوفی بنایی معقلی شعر  سهراب سپهری 

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید 

خط کوفی بنایی معقلی شعر  سعدی 

آنکه هفت اقلیم عالم رانهاد 

هر کسی را هر چه لایق بود

خط کوفی بنایی معقلی شعر هوشنگ ابتهاج 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست 

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه می دانی 

در شعله نرقصیدی پروانه چه می دانی

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی 

قبلا هرگز نشدم این همه شیدای کسی 

خط کوفی بنایی معقلی شعر مولانا 

آمد بهار جان ها ای شاخ تر به رقص آ 

چون یوسف اندر آمد مصر و شکر به رقص آ 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ 

ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ 

دانی که پس از مرگ چه ماند باقی 

خط کوفی بنایی معقلی شعر 

خدایا چنان کن سرانجام کار 

تو خوشنود باشی و ما رستگار